اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

😔😔😔

سلام.خوشگلا.امشب لباس سیاه پوشیدین.برای ختم زن دایی علی کلی با کوثر بازی کردیم خدا بهشون صبر بده مامانم فهمید امشب بابا و مامان میرن مدینه خدایا همه ی مسافرا سالم به مقصد برسن ...
28 شهريور 1396

معاینه چشم

امروز برای معاینه چشم رفتیم.خدا رو شکر سالم بودین دوتاتون بعدم رفتیم باغ آرزوها خوشتون اومد از مهدش
25 شهريور 1396

یکسالگی

راستی قد امیرعلی77.5 وزن 8960گرم تو سه ماه سیصد گرم زیاد شده بود دوباره مراقبت ویژه وزن داریم
23 شهريور 1396

اخرای شهریور

سلام.گل پسرا هیچ جا خونه خود آدم نمیشه بالاخره برگشتیم.چهارشنبه هم واکسن امیرعلی جان رو زدیم یه کوچولو هم گریه کرد . خانم دایی علی بیمارستان دکتر مرخصش کرده.یه جورابی انگار بدنش کلا درگیر شده خیلی تو بیمارستان گریه کردم. شب همه اومدن خونمون.جای مامان و بابای گلم خالی بود . امروزم همش گریه دارم دلم پره از دست بعضیا دلگیرم. عاشقتونم بوووس ...
23 شهريور 1396

اختتامیه سفر

سلام.گل پسرا.روز هفتم رو او مسیر بودیم و شب چناران خوابیدیم.خانه معلم فوق العاده تمیزی داشت.یه پارکم داشت که کلی توش بازی کردین. آخر شبم رفتیم نمایشگاه پاییزه و کلی لباس گرم خریدین. روز هشتم و نهم هم پابوس امام رضا علیه السلام تو مشهد رسیدیم.همون هتل میعاد. حرم فوق العاده شلوغ بود. برا همه دعا کردیم.به خصوص خانم دایی علی که الان توی ای سی یو بستریه. امشب شب آخره که مشهدیم.شماها خوابیدین.انشاالله فردا برمی گردیم. خدایا سرمونو ختم به خیر کن همه مسافرا سالم به مقصد برسن.از جمله بابابزرگ و مامانی که هنوز مشهدن. بابا الان گفت قراره عمو میثم فردا بره محضر عقد کنه.بالاخره موش و گربه بازیا تموم میشه.خیلی رو مخم بود.خدا رو شکر. دوستون ...
21 شهريور 1396

ادامه سفر به شمال

سلام.گل پسرا.چهارمین و پنجمین شب سفرمون رو تو سوییت قشنگی در رویان گذروندیم.از ساحل قشنگش لذت بردیم.شیر بلال خریدیم کنار دریا .به بارم خودمون درست کردیم. شب آخر طوفان شد.با صداهای وحشتناکش از خواب پریدیم.نتبجه اش یه روز ابری خیلیییی قشنگ بود. از اکبر جوجه معروفش هرچیزی بگم کم گفتم. صبح روز ششم راه برگشت رو آغاز کردیم.عصر رسیدیم گرگان.النگدره و نهارخوران رو رفتیم. شبم پیتزا به مناسبت تولد امیرعلی قشنگم. امشبم تو سوییت فوق العاده تمیز میخواین. ...
18 شهريور 1396

دریا.شنا

سلام.دومین و سومین شب سفر رو بابلسر موندیم همون جای همیشگی.هادی شهر.مرکز فرهنگیان امام علی امسال به تمیزی سالای قبل نیست و البته که امیر علی جان برای اولین بار خودش تنهایی بلند شد بدون اینکه دست به جایی بگیره ایستادنش هم بهتر شده. و فهمیدم که چه قدر شنا رو دوست داره.اول بابا بردش ترسید.بعد که داداشیا رفتن کم کم نوک پاهاشو بردم و به کم بعد چهاردست و پا تو ساحل به سمت دریا حمله میکرد. نمیتونستم جلودارش باشم. دیگه دو تا داداشم خودشونو کشتن و صبح و عصر میرفتن شنا خدا رو شکر تا حالا خوب بوده.امیدوارم سفر بی خطری داشته باشیم. ...
14 شهريور 1396

سفر

سلام.گل پسرا اومدیم مسافرت.شروعش گذر از کویر بود.طبس که وحشتناک گرم بود.شب اول رو دامغان اومدیم شهر جمع و جور و کوچکیه. خانه معلمش تر و تمیزه. امیر علی جان که فعلا خوشحاله.همش جاهای جدید میبینه امیدوارم سفر خوب و بی دردسری داشته باشیم ...
13 شهريور 1396

امیر علی من در آستانه یک سالگی

امیر علی جان. سلام گلم یک هفته مونده به تولدت چند ثانیه ای می ایستی بابا میگه دو سه قدمی هم برداشتی الله اعلم ناخونات مثل تیغ موقع شیر خوردن شکممو زخم میکنه برا بیرون رفتن لحظه شماری میکنی.انگار زندانیت کردیم تو آسانسور جیغ میزنی کلا خیلی سر و صدا داری من عاشق آواز خوندنت موقع شیر خوردن و آماده شدنت برا خوابم خیلی حرفه ای از تخت میای پایین.عقبکی با احتیاط کامل. دو سه تا شیشه خونه خودمون و به لیوان خونه بابابزرگ شکوندی هیچ کابینت از دستت در امان نیست تو ماشین آروم نداری.همش واستاده ای. خدا به خیر کنه تو مسافرت امیدوارم پسر خوبی باشی و هت خوش بگذره عاشقتم.بوووس باهوش مامان...
12 شهريور 1396